ما، در حال عبور از شهر ژيزور بوديم كه با شنيدن صدای كاركنان قطار كه نام آن شهر را داد میزدند، از خواب بيدار شدم. دوباره داشتم خواهی نخواهی چرتكی میزدم كه ناگهان تكان وحشتناكی مرا روی زن چاقی كه درست روبهروی من نشسته بود پرتاب كرد. يكی از چرخهای ماشين در حين حركت شكسته بود و بر اثر اين حادثه قسمت سوخت و مخزن آب قطار و واحد حمل بار واگن از ريل خارج شده و ـ در كنار هيولای در حال احتضار، ـ روی زمين ولو شده بود؛
خرید کتاب پنجره
جستجوی کتاب پنجره در گودریدز
معرفی کتاب پنجره از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب پنجره
خرید کتاب پنجره
جستجوی کتاب پنجره در گودریدز