این کتاب دربارهی دلقکی به نام «شنیر» است که همسرش او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی است. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آوردهاست. او بعد از افتضاحی که در یکی از نمایشهایش به وجود میآورد، به محل زندگیاش باز میگردد. او که به پول نیاز دارد، دفترچه تلفنش را باز میکند و با آشنایان تماس میگیرد. در این میان بارها به گذشته میرود و خاطراتش را میگوید.
خرید کتاب عقاید یک دلقک
جستجوی کتاب عقاید یک دلقک در گودریدز
معرفی کتاب عقاید یک دلقک از نگاه کاربران
این کتاب رو بعد از مدتها طوری خوندم که واقعن عمیق درکش کنم.
اما متوجه اهمیتش نشدم.
شاید به عنوان کسی که تا به الان دوبار افسردگی کلینیکال داشتم و بسیاری از آرزوهام بخاطر وضعیت جسمانیم نابود شده و شکست عشقی بدی خوردم و … بیشتر کتاب برام هیچ چیز جدیدی نداشت. و شاید برای کسی که همهی اینها رو تجربه نکرده، کمک به همدردی بکنه. چرا که به خوبی همون وضعیت رو توصیف کرده.
ولی نمیتونم مقاومت کنم و درش از نشانههای به اصطلاح فرهنگ روشنفکری که به تلخی، سیگار و برخورد خود عن پندار معروف هست، نبینم. (و نه روشنفکر کلاسیک که واقعن یک شخص متفکر تحصیلکردهی پر مطالعه اشاره داشت).
برخوردهای نهلیستی فراوان، نگاههای نوجوانانه به «سایرین» و روند داستان که به دلیلی غیر خطی بود برام بیشتر عذابآور بود تا هر چیز دیگهای.
شاید این کتاب هم مثل صدسال تنهایی، برای قشر خاصیه که پیشتر توصیفش کردم یا شاید بخاطر وجود یا عدم وجود تجربههاییه که من دارم. یا شاید هم پوینت اصلی داستان رو درک نکردم. ولی در هر صورت، و به هر دلیلی، من رو به اینجا رسوند که زمانی صرف این کتاب کردم رو، بدون دلیل و صرفن توصیف پدیدار شناسانهی معمولترین قشر افرادی که دچار افسردگی شدن، از تجربهی لحظهایشون میدونم. راستش واقعن خوشحال میشدم اگر یک پرسپکتیو متفاوت ارائه میداد یا حداقل کمی پوینت در داستانش داشت. اما انگار جوری نوشته شده که انگار صحبتهای مالیخولیایی یک فرد افسردهست.
ممکنه بشه گفت در طی داستان، بعضی نقاط ارزشمند وجود داشتن، مثلن برخورد دلقک با کاتولیسیسم یا ترندهایی مثل افزایش پذیرش دینی. اما واقعیتش این بخش بسیار بسیار بسیار کمی از کتاب رو پوشش میده به نسبت به بخشهایی که صرفن شامل توصیفات و گفتگوهای بیمعنی و بی اساس و از اون مهمتر، بی هدف، هستن.
تا الان نقدهای بسیاری از این کتاب خوندم و در شرایط متفاوتی این کتاب رو امتحان کردم. اما الان دیگه خسته شدم از تلاش برای فهم چیزی هیچ حسی جز «خب که چی» برای من نداره، و این «خب که چی» انگار هدف نویسنده هم نبوده. بلکه صرفن از عواقب نوشتار مالیخولیایی نویسندست.
مشاهده لینک اصلی
!میخواستم گریه کنم اما گریم صورتم مانع این کار میشد
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب عقاید یک دلقک
خرید کتاب عقاید یک دلقک
جستجوی کتاب عقاید یک دلقک در گودریدز
اما متوجه اهمیتش نشدم.
شاید به عنوان کسی که تا به الان دوبار افسردگی کلینیکال داشتم و بسیاری از آرزوهام بخاطر وضعیت جسمانیم نابود شده و شکست عشقی بدی خوردم و … بیشتر کتاب برام هیچ چیز جدیدی نداشت. و شاید برای کسی که همهی اینها رو تجربه نکرده، کمک به همدردی بکنه. چرا که به خوبی همون وضعیت رو توصیف کرده.
ولی نمیتونم مقاومت کنم و درش از نشانههای به اصطلاح فرهنگ روشنفکری که به تلخی، سیگار و برخورد خود عن پندار معروف هست، نبینم. (و نه روشنفکر کلاسیک که واقعن یک شخص متفکر تحصیلکردهی پر مطالعه اشاره داشت).
برخوردهای نهلیستی فراوان، نگاههای نوجوانانه به «سایرین» و روند داستان که به دلیلی غیر خطی بود برام بیشتر عذابآور بود تا هر چیز دیگهای.
شاید این کتاب هم مثل صدسال تنهایی، برای قشر خاصیه که پیشتر توصیفش کردم یا شاید بخاطر وجود یا عدم وجود تجربههاییه که من دارم. یا شاید هم پوینت اصلی داستان رو درک نکردم. ولی در هر صورت، و به هر دلیلی، من رو به اینجا رسوند که زمانی صرف این کتاب کردم رو، بدون دلیل و صرفن توصیف پدیدار شناسانهی معمولترین قشر افرادی که دچار افسردگی شدن، از تجربهی لحظهایشون میدونم. راستش واقعن خوشحال میشدم اگر یک پرسپکتیو متفاوت ارائه میداد یا حداقل کمی پوینت در داستانش داشت. اما انگار جوری نوشته شده که انگار صحبتهای مالیخولیایی یک فرد افسردهست.
ممکنه بشه گفت در طی داستان، بعضی نقاط ارزشمند وجود داشتن، مثلن برخورد دلقک با کاتولیسیسم یا ترندهایی مثل افزایش پذیرش دینی. اما واقعیتش این بخش بسیار بسیار بسیار کمی از کتاب رو پوشش میده به نسبت به بخشهایی که صرفن شامل توصیفات و گفتگوهای بیمعنی و بی اساس و از اون مهمتر، بی هدف، هستن.
تا الان نقدهای بسیاری از این کتاب خوندم و در شرایط متفاوتی این کتاب رو امتحان کردم. اما الان دیگه خسته شدم از تلاش برای فهم چیزی هیچ حسی جز «خب که چی» برای من نداره، و این «خب که چی» انگار هدف نویسنده هم نبوده. بلکه صرفن از عواقب نوشتار مالیخولیایی نویسندست.
مشاهده لینک اصلی
!میخواستم گریه کنم اما گریم صورتم مانع این کار میشد
مشاهده لینک اصلی