کتاب جمهور

اثر افلاطون از انتشارات علمی و فرهنگی - مترجم: فواد روحانی-ادبیات کلاسیک

Presented in the form of a dialogue between Socrates and three different interlocutors, this classic text is an enquiry into the notion of a perfect community and the ideal individual within it. During the conversation, other questions are raised: what is goodness?; what is reality?; and what is knowledge? The Republic also addresses the purpose of education and the role of both women and men as guardians of the people. With remarkable lucidity and deft use of allegory, Plato arrives at a depiction of a state bound by harmony and ruled by philosopher kings.


خرید کتاب جمهور
جستجوی کتاب جمهور در گودریدز

معرفی کتاب جمهور از نگاه کاربران
سوفسطایی ها
در یونان باستان، گروهی معلم دوره گرد بودن که فلسفه و وکالت به جوان ها یاد میدادن، به این ها @سوفیست@ یا @سوفسطایی@ یعنی @حکیم@ می گفتن. معروفه که این گروه دو خصوصیت مهم داشتن: اول، شکاکیت در همه چیز. دوم: استفاده از مغالطه برای رسیدن به نتیجه.

افلاطون
معروفه که سقراط و افلاطون علیه این دو خصوصیت سوفسطایی ها موضع گرفتن و نتیجه ی مقابله با شکاکیت، ایجاد فلسفه و نتیجه ی مقابله با مغالطه، ایجاد منطق بود.

افلاطون این طوری توی کتاب های دیگران معرفی شده. مشکل اینجاست که توی کتاب های خودش ابدا این طور نیست. افلاطون توی کتاب هاش، شدیداً شکّاکه. توی بیشتر بحث هاش، فقط ایجاد سؤال میکنه و جواب های ممکن رو طرح و رد می کنه و آخرش، بدون رسیدن به جواب، مسئله رو رها میکنه.
ثانیاً مکرراً از استدلال های مغالطی استفاده میکنه. بعضی از استدلال هاش به قدری آشکارا مغالطی هستن که آدم مردد می مونه که آیا این ها جدی هستن یا شوخی.

این کتاب
اولین کتابی بود که از افلاطون خوندم. بعد از این کتاب، یه سری از کتاب های دیگه ش رو خوندم و بعضی هاش (مثل دفاعیات سقراط) خیلی عالی هستن. مسئله ای اخلاقی-فلسفی رو مطرح میکنن و راجع بهش بحث میکنن و ذهن آدم رو به کار می گیرن.

کتاب تماماً شرح یه مباحثه است که یه طرفش سقراط (استاد افلاطون) و طرف دیگه ش یکی از سوفسطایی هاست و یه سری تماشاچی هم داره. بحث سر اینه که آیا چیزی به نام عدالت حقیقی وجود داره یا نه. این بحث منتهی میشه به تعریف انسان عادل و جامعه ی عدل محور و بعد، مدینه ی فاضله ی افلاطونی.
بخش مفصلی از کتاب هم به شرح نظریه ی @مُثُل@ می پردازه و تمثیل @غار@ معروف هم بخشی از همین کتابه.

مهم ترین مشکل کتاب، تک صدایی بودنشه. یعنی سوفسطایی ای که طرف دیگه ی بحثه، پس از چند صفحه ی اول، عقب نشینی می کنه و تا پونصد صفحه ی بعد، فقط سقراط حرف میزنه و تماشاچی ها تأیید میکنن.

مشاهده لینک اصلی
با وجودِ شناختی که از «افلاطون» به وسیلۀ مطالعه در تاریخ و رویدادهایِ زمانِ او، بدست آوردیم، بدونِ تردید افلاطون موجودی مغرور و بیخرد و مخالفِ دانش و هنر بوده، و اگر دوتا حرفِ درست و مثالِ زیبا، در این کتاب آمده، از نوشتنِ سخنانِ استادِ بزرگوار « سقراط» بدست آمده، چراکه « افلاطون»، آن بیخردِ مذهبی که با پیشرفتِ دانش و اندیشمندانی چون « دمکریت» مخالف بود و نظریه هایِ علمی مثلِ « هیچ چیز از هیچ حادث نمیشود» و یا نظریۀ « اتمی» دمکریت رو شیطانی و مخالفِ دین و مذهب و فسادِ بشر، قلمداد میکرد، نمیتونه دارایِ سخنانِ اندیشمندانه باشه، چون در عمل چیزِ دیگر انجام داده بود

بهر حال دوستانِ گرانقدر، سخنی از این کتاب انتخاب کردم که برایِ درکِ بهترِ دوستانِ گرامی، اون رو به زبانِ ساده و با اندک تغییراتی نوشتم و در زیر آمده، و به حال و روز برخی از مردمِ عرب پرستِ ایران شباهت داره که از کودکی احکامِ غیرِ اخلاقی و غیر عقلانیِ اسلام رو از پدر و مادر به ارث برده و مثلِ موجوداتِ بیخرد و مقلّد، شعارها و اعمالِ عرب هایِ کثافت و نادان رو تکرار میکنن و از انجام ندادنِ آن اعمال بیم و هراس دارن، انگار هیچ وقت نمیخوان آگاه شن

تصور کنید غاری وجود دارد که از سوراخِ غار نور به درونِ غار میتابد، در این غار افرادی از زمانِ خردسالی زندانی هستن و دست و پا و گردنِ آنها رو با زنجیر بستن، طوری که نمیتونن به اطراف نگاه کنن، و تنها دیوارِ روبه‌رویِ خود رو میبینن... در بالا و پشتِ سرِ زندانیان آتشی فروزان است که نورِ درونِ غار از آن تأمین میشه، بینِ زندانیان و آن آتش راهی وجود دارد و در امتدادِ آن، دیوارِ کوتاهی کشیده اند که بی شباهت به پردۀ خیمه شب بازی نیست
مردم از کنارِ آن دیوار گذر میکنن و انواعِ گوناگونِ اشیاء و مجسمه هایِ انسان و حیوان رو با خودشون حمل میکنن، برخی از آن افراد که اشیاء رو دست دارن با یکدیگر صحبت میکنن و بعضی دیگر ساکت هستن
هنگامی که این افراد با اشیاء در دستشان از کنارِ آن دیوارِ موردِ نظر عبور میکنن، سایۀ اشیایی که همراهِ خود دارن به رویِ دیوارِ غار و روبرویِ صورتِ زندانیان بازتاب پیدا میکنه و وقتی برخی از اون افرادِ رهگذر با هم صحبت میکنن، زندانیانِ بیچاره تصور میکنن هر یک از این صداها متعلق به شیئی هستش که روبرویِ اونها و در رویِ دیوار نمایان شده
حالا اگر برخی از این زندانی ها، آزاد بشن و به دهانۀ غار برسن، به محضِ دیدنِ نورِ خورشید، چشمانشون به دلیلِ عادت نداشتن به روشنایی اذیت میشه و اصلاً نمیتونن اون اشیایی که قبلاً میدیدن رو ببینن، به همین دلیل از ترس سریع برمیگردن به داخلِ غار و باز در همون جهل و نادانی باقی میمونن و همچنان به سایۀ اشیاء نگاه میکنن... ولی در این میان عده ای از آن زندانیانی که رها شده بودن به غار برنمیگردن و آنقدر تحمل میکنن تا چشمانشون به نور عادت میکنه و سپس متوجهِ حقیقت شده و میفهمن که تا حالا فقط سایۀ اشیاء رو میدیدن نه خودِ حقیقیِ اونها رو و صدا هم متعلق به انسان ها بوده، درسته که ابتدا ممکن هستش که دچار سرگردانی بشن، ولی بالاخره با حقیقت روبرو میشن
سپس اون افرادِ آگاه شده به غار برمیگردن و حقیقت رو برایِ کسانی که در غار هستن بازگو میکنن، ولی اون احمق ها و ترسوهایی که در غار ماندن به اونها میخندن و اونها رو مسخره میکنن و میگن: در بیرونِ غار نور به چشمانِ شما تابیده و چشمانِ شما فاسد شده، خوب شد ما بیرون از غار نموندیم
در این میان ممکن است کسانی که آگاه شده بودن بخوان زنجیرِ بقیۀ زندانی هارو باز کنن و اونها رو نجات بدن، ولی همان ترسوهایِ احمق و نادان با آنها مبارزه کرده و به اسمِ گناهگار کمر به ریختن خونِ آنها و کشتنِ اون خردمندان میبندن

دوستانِ گرانقدر و خردگرا، امیدوارم با بیانِ این مثال جرقه ای در ذهن عده ای زده باشم که به مانندِ کسانی هستن که از بندِ غول و زنجیر رها شدن ولی میترسن از غار و تاریکی و جهالتِ دین و مذهب خارج بشن

پیروز باشید و ایرانی


مشاهده لینک اصلی
خواندن مجدد آن برای دوره ی دانشگاه من منجر به نتیجه ی مشابهی شده است که من آن را پیدا کردم زمانی که من برای اولین بار آن را چند سال پس از آن را بخوانم، به جز این زمان من به اندازه کافی خوش شانس به آن را بهتر از گذشته نفهمیدم. نتیجه گیری من این است که افلاطون و از طریق او سقراط بسیار هوشمند بود، معتقد بود که او هوشمندتر از هر کس دیگری است (بدون توجه به چندین بار که خود را بی معنی اعلام کرد) و خیلی دوست داشت که صحبت کند. به ویژه سقراط، باید صدای صدای خود را دوست داشته باشد. شما نمی توانید یک کتاب را که کمتر از 3 ستاره فلسفه را متحول کرده است، حتی اگر حدود 70٪ از آن ها دارای بسیاری از تعاریف، پریدن به نتیجه های عجیب و غریب و ادعاهای بدون دلیل خوب و بله، افلاطون و سقراط ایده هایی فوق العاده ای داشتند - هرچه درخشان تر بود چرا که آنها برای اولین بار با آنها آمدند - اما تا امروز نسخه هایtraditional thinking @ اندازه گیری نمی شوند. خوب، اما قدیمی است. من فکر می کنم بهترین چیز در مورد ایده های آنها این بود که آنها پایه و اساس برای 2000 سال بعد از فلسفه و سیاست غربی گذاشتند. برابری جنسیتی؟ و اگر چه به سختی فمینیست ها، سقراط و افلاطون، برخی از نخستین افرادی بودند که به طور عمومی پیشنهاد می کردند که آموزش و پرورش باید با هر دو جنس برابر باشد (به غیر از آموزش نظامی) و زنان باید به اندازه مردان نقش مهمی داشته باشند، نیمی از جامعه را تشکیل می دهد برابری جنسیتی زود هنگام یونان! اگرچه فرضیه خطwhining و گریه، به طوری که اگر آنها زنان بودند @ (و یا چیزی به آن اثر) نوع مگس در آن آتش سوزی فمینیستی. آه ... عدالت؟ به همین دلیل برخی از دلایل جمهوری جمهوری شکست می خورد. اولا، سقراط (شخصیت) بر این فرض است که به عنوان مثال یک نوع خاص از رابطه را نشان می دهد، سپس این ایده را می توان برای همه اعمال کرد. وقتی Thrasymachus در مورد عدالت با Terrasymachus مخالفت می کند، Thrasymachus می گوید که عدالت است هر آنچه که حاکمان تصمیم می گیرند و این که آنها از این قدرت برای خیر خود استفاده می کنند و ضعیف تر (به عنوان مثال، موضوع ها) پیچیده می شوند. سپس سقراط از مثال یک پزشک استفاده می کند که قوی تر از بیمارانش است اما دستورالعمل او فقط برای کمک به آنها است. خوب: 1) حتی اگر یک پزشک به خودی خود به بیماران خود کمک کند، این ثابت نمی کند که حاکمان به نفع بهترین شهروندان خود هستند. روابط طبیعی بین دو نفر وجود ندارد (2). همانطور که Thrasymachus می گوید، پزشک این کار را به خاطر منافع خود انجام می دهد، زیرا او برای انجام این کار پرداخت می شود. استبداد و آمپر؛ تناقضات پس از آن سقراط شروع می شود که با نزاع و جدال مواجه می شود، چرا که نویسنده در کنار او است. او می گوید که پزشک به دو نقش تقسیم می شود: پزشک و بیمار (yep). بنابراین، اساسا این دو جداگانه هستند و هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند ... من خواهان تفاوت هستم. می بینید؟ برخی از استدلالات مضحک هستند. او همچنین بعدا تصریح کرد که حاکمان پاداش برای حکومت را دریافت می کنند: پول! اگر او استدلال قبلی خود را حفظ کرده بود، باید آن را برای سود ساده ای از موضوعات خود انجام داده و پول نقد باید به طور کامل یک چیز جداگانه باشد. در مقابل قانون VirtuePlato و سقراط، معجزه زیادی در مورد عدالت بودن فضیلت عامل بود و نه فقط فضیلت عمل آنها اعتقاد داشتند که این امر به اندازه کافی خوب نیست که رفتار درستی داشته باشد، شما همچنین باید روح خوبی داشته باشید. احساس می کنید تا زمانی که به مردم محلی قضاوت کنید که بر اساس آنها روحیه خوبی دارند یا خیر - و اینکه چگونه این کار را انجام می دهید؟ شخص A: آیا شما روح درستی دارید؟ شخص B: اوه بله. شخصیت A: بله، اجازه می دهد دوست باشید. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و آنها یک دیدگاه بسیار پیچیده از آنچه که یک فرد خوب / درست می کند. @ فقط مرد ارزش خرد را بالاتر از همه چیز دیگر ... آیا او؟ من تصور میکنم کسی که دوست دارد با افراد فوق العاده هوشمند دوستی کند و بقیه را نادیده بگیرد، کمی عصبی است. آیا تو نیستی؟

مشاهده لینک اصلی
من به عادت به تقسیم کردن کتاب هایی که از قبل خوانده یا خوانده اید پس از جمهوری افلاطونی خوانده ام. قبل از جمهوری، مطالعه خواندن یک فعالیت غیر متمرکز بود - بسیار شبیه به دریایی از افکار و افکار مبهم. من هیچ مبنایی برای انتخاب کتابها نداشتم، مگر اینکه با توجه به سلیقه های من، به چه معنی است. اما پس از خواندن جمهوری، به نظر می رسد که کل چشم انداز فکری به نظر می رسد. خواندن به یک فعالیت متمرکز تبدیل شد و به معنای تعامل با سوالات خاص بود. \"سوال\" کلمه کلیدی در اینجاست، زیرا در نهایت آنچه که افلاطون در مورد آن است: پرسش های درست، سوالات مهم است. تمام رشته های تحصیلی بر اساس چند پرسش اساسی سازماندهی شده است: \"چطوری شناخت انسان است؟\" قوانین اساسی جهان چیست؟ \"و در جمهوری، افلاطون در تقریبا هر یکی از آنها. به همین دلیل است که قفسه بندی کتاب در بخش فلسفه آن را عادلانه انجام نمی دهد. فهرست جامعی از رشته هایی که در این گفتگو درگیر است، معرفت شناسی، متافیزیک، روانشناسی، اسکاتولوژی، علوم سیاسی، اقتصاد، هنر، ادبیات، موسیقی است. در حقیقت، ساده تر کردن رشته های نامگذاری شده ای که در آن قرار نگرفت، ساده تر می شود. چطور افلاطون چشم انداز فکری را برای من روشن کرد. با قرار دادن این سؤالات در اشکال اساسی خود و تلاش برای پاسخ دادن، او روشن می کند که کدام سوالات مهم در زندگی هستند و پاسخ آنها چقدر سخت است. و همین دلیل است که جمهوری افلاطون کلاسیک اصلی است. این همه چیزهایی است که کلاسیک باید چشم انداز منحصر به فرد، ایده های درخشان، تعامل با مسائل روزمره و سبک نوشتن جذاب داشته باشد. این بزرگترین کتاب شاید بزرگترین متفکر سنت غربی است. من مراقبت نمی کنم که شما هستی \". شما باید آن را بخوانید. با وجود این، در مورد افلاطون چیزهای پر دردسر و خسته کننده وجود دارد. برای یکی، بسیار دشوار است که افلاطون در ارتباط با کار او قرار بگیرد. بر خلاف تقریبا هر فیلسوف بعد، افلاطون کارهای آموزشی انجام نداد. او ایده های خود را \"گاهی اوقات متناقض\" را در دهان مردم روز خود قرار می دهد. نتیجه نوعی سردرگمی دوگانه است. به چه میزان ایده هایی که سقراط از سوی سقراط بیان شده است؟ تا چه میزان Platoâ € ™ ثانیه هستند؟ تا چه حد آنها چه کسی هستند؟ شاید افلاطون علاقه ای به بازی کردن بازی های فکری و ایجاد درامات جیبی فلسفی داشته باشد. به این ترتیب نوعی افسون ظریف است که در چندین گفتگوی او خزنده می شود. در Phaedrus، افلاطون سقراط شکایت از نوشتن را شنیده است؛ اما افلاطون آشکارا عاشق نوشتن بود. یکی از ایده های پرطرفدار افلاطون، نظریه اش درباره ی اشکال است. با این حال یکی از مهمترین استدلال ها در مقابل این نظریه توسط خودش افلاطون مطرح شد. در جمهوری و همچنین در جاهای دیگر، افلاطون بارها معادل دانستن با خیر و دروغ را با بدست می آورد؛ با این حال، او پیشنهاد می کند تمام اتوپیایی خود را بر دروغ عظیم پیدا کند. و دوباره، در این کتاب افلاطون یکی از معروف ترین استدلال های تاریخ در برابر شعر و هنر را مطرح می کند؛ اما افلاطون یکی از هنرمندترین نویسندگان بود. افلاطون پیشنهاد می کند اسطوره های هومر و هسئید را رها کند. افلاطون افلاطون خود را با اسطوره خود به پایان می رساند. شما این تناقض ها را دوباره و دوباره می بینید که باعث می شود شما تعجب کنید: چند استدلال او به طور جدی مورد توجه قرار گرفته است؟ بیشتر چه چیزی استدلال هایی را که در گفتگوها مطرح می شود، می گویند: \"باید گفت\" ناامید کننده ای احمقانه، با تکیه بر تقلید های دروغین و چندین نوع اشتباه دیگر. اگر نیمی از آن نباشد، هیچ رمز و رازی نیست. اما کیفیت نوشتن و اصالت ایده هایش روشن می سازد که او نبوغ است. این باعث می شود که شما تعجب کنید که آیا این ایده های خود را به طور جدی مطرح می کند یا خیر. بسیاری از شکایاتی که معمولا در افلاطون مطرح می شود (و ارسطو، شاگردش) است. لیبرال ها از نفرت خود از دموکراسی و آزادی انتقاد می کنند. مورالیست ها شکایت دارند که او برده داری را پذیرفته است. (یک دوست من یک بار به من گفت که استاد فلسفه او ارسطو را «پدر نژادپرستی» خوانده است). دانشمندان مانند «کارل ساگان»، تمایلات ضد تجربی و عرفانی افلاطون را نادیده می گیرند. نیچه و پیروانش افلاطون را محکوم می کنند تا جهان را به خوبی و بدی بدی تبدیل کند. فهرست شکایات تقریبا بی وقفه می تواند گسترش یابد. و باید گفت، در تمامی این انتقادات عدالت وجود دارد. (اما فقط شما سعی می کنید که یک سنت فکری کامل را در طول هزاران سال پیدا کنید و ببینید که آیا بهتر است!) در افلاطون، من چیزی شایسته ای پیدا می کنم که بتواند هر یک از این انتقادات را بیشتر از آنچه که مهم است، جلب کند: به خاطر استدلال، به خاطر گفتگو بحث کنید. اغلب ما فعالیت فکری را صرفا وسیله ای برای پایان مطلوب می دانیم. چقدر به ندرت فکر میکنیم که تفکر پاداش خاص خودش است. اندیشه قدرتمندی یکی از پرطرفدارترین لذات در زندگی است. و به همین دلیل است که افلاطون بسیار با ارزش است، چرا او هنوز هم برای ارائه به جهان ما - شاید هم اکنون بیشتر از همیشه است. [توجه داشته باشید در مورد عدالت. حتی اگر افلاطون ...

مشاهده لینک اصلی
از آنجایی که من این را بخاطر نوشتن نقد انتقادی نوشتم، بسیار طولانی شده است، اما باید حداقل برای همه دانشجویان در آمریکا بخوانم. آه تا چه حد از ما فاصله گرفته ایم

مشاهده لینک اصلی
روزهای عجیب و غریب در واقع، زمانی که ما به عقب بازگشته ایم، ریشه های فلسفه در دنیای باستانی را دوباره دیدیم. کتاب صوتی 4:49:25

مشاهده لینک اصلی
مردی که از روزهای سختی در کارش خسته شده است، به سمت علاقه اش به او علاقه مندی می گذارد، یک برده داری قدیمی طبقه کارگر بریتانیا در اسکس به نام The Griffon. او از سقوط باران سنگین خیس می کند، وارد ساختمان می شود و با بوی و صدای آشنا اش خوش آمد می گوید. مرد: \"اوج، همه\" (مشتریان بی تردید حضور او را تشخیص می دهند و به نوشیدنی های خود بازگردانده می شوند. روئر راجر، مرد بسیار سالم، وقتی به او خوشحال می شود به سمت تازه وارد وارد می شود) راجر: تو سرگردان کجا بوده اید؟ در پشت یک گوسفند گیر کرده اید؟ (او در حالی که دستانش را تکان می دهد گاف می کند) نیت [کمی لبخند می زند]: \"اوین، راجر\". اوه نه، چیزی شبیه آن عجیب. آیا تا به حال یک کسب و کار خانوادگی برای شرکت در آن شرکت کردید؟ من نیز مشغول خواندن است، به عنوان یک حقیقت .. راجر: â € œReading؟ شما؟ Nate [احساس شرم اندیش]: â € œYes..â € راجر: â € œdnâ € ™ تی شما را به عنوان نوع فکری، مات. â € Nate: â € œOh، من نیست، می توانم اطمینان شما. بگذار توضیح بدهم. @ Roger:Aye، طوفان بزرگ سال 2017. در حال حاضر یک افسانه در این بخش ها. @ Nate:Well، من خودم گرفتار در خیابان باز در طول اوج خود، و به دنبال پناهگاه در نزدیکی ساختمان. معلوم شد این کتابخانه خونین بود! کاملا شوک، بگذارید به شما بگویم. @ راجر: \"واقعا؟\" من حتی نمی دانستیم که ما یکی را داشتیم! آیا تاچر در دهه هشتاد آن را باز کرد؟ چه چیز دیگری ما او را انتخاب کردیم؟ â € (او به یک خشونت خشن از خنده شکار می شود، و به زودی توسط دیگران می پیوندد) (نیت صبر می کند تا سر و صدا می افتد و به آرامی داستان خود را از سر گرفته) @ همه حق مردان ، در حال حاضر تمام جدیت. بنابراین در اینجا من خودم را در آن ساختمان یافتم که قبلا هرگز در آن حضور نداشتم و نمی توانستم منتظر بمانم. اما، از آنجایی که طوفان هیچ نشانه ای از سقوط را نشان نداد، فکر می کردم که بهترین زمان برای رفتن به اینترنت و کشتن زمان کافی باشد. چه کاری دیگری انجام می دهی؟ خوب، به دلایلی، من در بخش فلسفه به پایان رسیدم، و این کتاب را با عنوان \"جمهوری افلاطون\" به نام افلاطون نامگذاری کردم. آیا این حلقه زنگ با کسی است؟ â € (یک مرد کوچک خشن به نام ادموند وارد مکالمه) â € œPlato؟ مشهور بلوک، innit؟ â € Nate: â € œYes، بلکه. در آن، او جزئیاتی را درباره اینکه چگونه جامعه باید توسط پادشاهان به اصطلاح فیلسوف اداره شود، مشخص می کند. به سختی در راه رسیدن به آن، متینک است. نه خیلی از آزادی، و یا بسیار سرگرم کننده در واقع واقعا. \"راجر:\" هام. شما می توانید صفحات را به صورت فلیپین نگه دارید، نه؟ \"Nate:\" \"خیلی کم\". خانم ها همیشه گفتند من یک متهم درست هستم و باید در نظام من بیشتر فرهنگ بگیرم. در پشت جلد ذکر شده است که این متن «متن تمدن غربی» بود، بنابراین من تصور می کردم که ممکن است خونریزی خوبی داشته باشد. برای یک ساعت یا بیشتر خواندن، و سپس آن را به خانه برد. اولین بار من برای کارت کتابخانه درخواست کردم، به اندازه کافی جالب. همه چیز را در دو هفته تمام کرد. من برای یک نمونه در آنجا احساس هوشمندانه کردم. اگر من خودم را بگویم، خودمراقبتی خوب است. »(یک مرد فشرده و مردمی که بر اساس نام کارلایل قطع می شود):« فیلسوف، آیا؟ بها! اجازه بدهید به شما بگویم، پسر. این آقایان خوب (او به طور منظم به اطراف اتاق نگاه می کند) به اندازه کافی پنت ها از لگر و همه آنها â € œfilosophizinâ € ™ به زودی به اندازه کافی. آیا این درست است، مردان؟ (کل اتاق با خنده می شکند) نیت [ناخوشایند]: \"ولد، افلاطون نوعی از حمایت از فلسفه یک کسب و کار جدی است، با یک ذهن روشن و تحصیل کرده ، میدونی. در میان چیزهای دیگر، او همچنین الکل را به عنوان یک مانع احتمالی مورد توجه قرار داد. بنابراین ما از ما خارج می شویم، می ترسیم. »راجر [پریدن]:« او، آیا او؟ خب، من یک مرد کارگر با همسر هستم و میوه های برفی من برای تهیه آن. پس از هشت ساعت شکستن پشت در کارخانه، من فقط می خواهم به من میخانه برویم، بیرون بریزم و اسکچ خود را بنوشم. هرچیز دیگری غیر از این لوکس لعنتی است. بله، به این معنی را می فهمید؟ â € Nate: [به شدت آه می زند] â € œI، و شما احتمالا درست است. به احتمال زیاد، خواندن این چیزها برای همه مردم مانند ما هدر میرود. »راجر: [تصدیق می کند]« این روحیه، لادی! اینها به این چیزها مربوط نیست، کاملا بی فایده است. ما مردم عادی هستیم، می دانید، چه کسی را نمی خواهید در طرح بزرگ چیزها حساب کنید. به من اعتماد کن، من آن را دیده ام. بهترین لذت بردن از آنچه که ما داریم و برای بهترین امید. ترک آن را به خاطر آنهایی که در مکانهای بلند خود قرار می گیرند، فکر می کنند. من دیگر نمی توانم آن را انجام دهم. لعنت به این که هیچ کس در پایین نیست. حداقل آن افتخار است. (او برای لحظه ای پوزش می بخشد، غرق در فکر) بها، به اندازه کافی از این. برمن، یک نوشیدنی برای همه! (همه آنها به فریاد بلند از قدردانی)

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب جمهور


 کتاب رختکن بزرگ
 کتاب عشق و جنایت در سیسیل
 کتاب عروسکی در باغ
 کتاب رمانتیسم
 کتاب I Know Why the Caged Bird Sings
 کتاب غزلیات سعدی