آن گاه دختری جوان از جنگل بیرون آمد که زنبیلی بر ساعد آویخته و کلاه حصیرین فراخ لبه ای را سایبان گیسوان زرینش کرده بود، به او گفتم: روزت به خير کجا میروی؟ گفت: برای درودگران ناهار میبرم با من همگام شد و پرسید تو امروز قصد کجا داری؟ گفتم: به سیر دنیا میروم پدرم به گشت و گذارم فرستاده و گمان میکند که باید برای مردم نی لبک بنوازم اما من هنوز از این هنر چیزی نمیدانم اول باید آن را بیاموزم
خرید کتاب گورزاد
جستجوی کتاب گورزاد در گودریدز
معرفی کتاب گورزاد از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب گورزاد
خرید کتاب گورزاد
جستجوی کتاب گورزاد در گودریدز




